بِسْمِ اللّهِ الرّحْمَنِ الرّحِيمِ
معرفت سگ یهودی
از ابوهریره منقول است که صبحی با رسول خدا نماز صبح گزارده بودیم. آن جناب پشت مبارک به محراب داده بود و روی به اصحاب آورده در صحبت بود که مردی از انصار رسیده پیش آمد و گفت : یا رسول الله ، گذار من بر در خانه ی فلان شخص یهودی افتاد که سگی دارد و آن سگ سر راه بر من گرفته جامه مرا درید و ساق مرا مجروح ساخته و مرا از خدمت شما محروم کرد و روز دیگر شخص دیگر آمد و به همان طریق شکوه از آن سگ نمود و جامه ی دریده و ساق مجروح به آن حضرت نشان داد و از نرسیدن به نماز ناراحت بود .پس رسول خدا برخاسته متوجه خانه ی آن شخص شده فرمود : سگ هار را قتل واجب است . چون به درب آن خانه رسید، انس پیش رفته در را بکوفت. صاحب خانه بیرون آمده گفت: یارسول الله، چه چیز شما را به خانه ی من آورده و حال آنکه من بر دین شما نیستم و اگر به من کاری بود مرا می بایست طلب فرمائید که به خدمت آیم. من که باشم که شما به خانه ی من درآیید ؟! حضرت رسول خدا فرمودند : تو را سگی درنده است و هر روز یکی را مجروح می سازد و جامه می درد.آن سگ را بیاور تا بکشم که قتل سگ درنده واجب است. پس آن مرد به درون خانه دویده ریسمانی در گردن سگ کرده، کشان کشان بیرون آورد. چون چشم آن سگ به حضرت رسول خدا افتاد، به قدرت الهی به زبان آمده،گفت: السلام علیک یا رسول الله،چه چیز شما را به اینجا درآورده است و سبب فرمان به قتل من چیست؟حضرت فرمود که دیروز فلان را و امروز فلان را جامه دریده ای و پاهایشان را مجروح ساخته و از نماز محروم کرده ای . آن سگ به زبان فصیح گفت : یا رسول الله، مرا کار به مؤمنان نیست و این دو شخص از جمله ی منافقان و دشمنان امیرالمؤمنین اند و چون به خانه ی خود می روند ، پسرعموی تو را ناسزا میگویند و اگر ایشان چنین نمی بودند، متعرض ایشان نمی شدم و لیکن مرا غرور عربیّت و غیرت اهل محبت بر آن می دارد که دشمنان او را به قدر امکان اذیت کنم و آزار برسانم. چون رسول خدا این کلمات را از آن حیوان که دمش بهتر از ریش منافقان بود ، شنید ، به صاحب سگ سفارش نمود که مُشفقانه با آن سگ رفتار نماید و وقتی خواست برگردد، آن مرد به دست و پای آن حضرت افتاد و گفت : یا رسول الله ،وقتی سگ من شهادت به رسالت تو داده باشد، من کمتر از سگ باشم اگر ایمان به تو نیاورم. دست بده تا مسلمان شوم که من گواهی میدهم که خدا یکی است و تو رسول و فرستاده ی خدایی و پسرعموی تو ولیّ خدا و وصیّ توست .هر که با او بد باشد، صد مرتبه از سگ کمتر است و جای او در وسط جهنم باشد . آن مرد توفیق اسلام یافت و جمیع آنهایی که در خانه ی او بودند مسلمان شدند
حدیقة الشیعة مرحوم مقدس اردبیلی : چاپ نشر دلشاد ؛ صفحه ی۴۰۸
استاد سیدمحسن خوشزاد با مهارت کامل این حکایت را به نظم درآورده اند :
(معرفت سگ یهودی)
متن اوراق محبت دیدنیست
قصه عشق علی بشنیدنیست
ازکلام پرحلاوت قندگیر
وزبزرگان طریقت پندگیر
عشق مولا قوت دل میدهد
پند برمجنون وعاقل میدهد
این حکایت باشد ازاهل نفاق
بشنو ازمن چون فتاده اتفاق
ازدو رویان زمان مصطفی
از صحابه اهل نیرنگ وریا
صبحگا هان برسوی مسجد روان
مظترب آسیمه سرنا له کنان
که ای رسول الله بردادم برس
دیده ام سدمه به فریادم برس
ازگذر گاهی که میکردم گذر
شد سگی ناگاه برمن حمله ور
سگ چه سگ هاراست دندانم زده
زخمها برجسم و برجانم زده
چون شنید این شکوه را پیک خدا
ذره ای هرگز نکردی اعتنا
باز فردا واقعه تکرار شد
شدت آن حادثه بسیارشد
ازصحابه یک نفر با ترس وبیم
با لباس پاره وحا لی وخیم
رو به سوی احمد مختارکرد
از وجود حادثه گفتار کرد
تارسول الله بشنیداین سخن
گفت باز آیید ای اصحاب من
کوچه هاطی شددرآن گفت وشنود
شد سراغ خانه مرد یهود
کوبه را کوبید تادر باز شد
غمزه های عاشقی آغاز شد
آن یهودی مردآمد با وقار
تا بگیرد پیش پیغمر قرار
کور بود اما جمال یاردید
آن دل قا فل دل دلدار دید
گفت با احمد مشرف مرحبا
سرفرازی کرده ای یا مصطفی
من سرا پا گوش هستم ای نکو
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
گفت احمد بایهودی این سخن
رو سگ خود را بیاور پیش من
آن یهودی رفت بعداز اندکی
نا گران برگشت همراه سگی
تاکه چشم سگ به پیغمبر فتاد
او به اذن حق زبان را برگشاد
کای رسول امجد خیر الا نام
السلام ای ختم مرسل السلام
گفت احمدکای سگ این رهگذر
کرده ای چندیست ایجاد خطر
حکم ما این است که نابودت کنیم
آتش افروزیم تا دودت کنیم
سگ چو بشنید از پیمبر این سخن
اشک ریزان گفت ای مولای من
آن دوشخصی که زمن آزرده اند
نام حیدررا به زشتی برده اند
ظاهراعرض ارادت می کنند
با طنا هردو خیانت میکنند
مخفیانه چون که خلوت می کنند
برپسر عمت اهانت میکنند
این دو تن یعنی دودشمن با علیست
من سگم اما شعارم یا علیست
صاحبم گرچه یهودی مسلک است
درادب بین یهودیان تک است
چون پیمبراین سخن ازسگ شنید
اشک شد ازدیدگان اوپدید
گفت پیغمبربه آن مرد یهود
این سگ از من عقده دل را گشود
نسل عاصی مستحق کیفر است
این سگ از شخص منافق بهتر است
گفت با مردیهودی مصطفی
قدراین سگ را بدان دارد وفا
تا یهودی واقف ازاسرار شد
دیده حق بین او بید ار شد
گفت حق را با نبی بشناختم
عشق رامن با علی بشنا ختم
من شهادت میدهم پیغمبری
بررسولان د وعالم سروری
یا( محمد) اهل ایمان گشته ام
گرقبول افتد مسلمان گشته ام
ماجرای سگ که بحث روزبود
درنتیجه معرفت آموز بود
کاش آن سگ زنده درایام بود
گاه در کوفه گهی درشام بود
کوفیان ظلم فراوان کرده اند
چون علی راخانه ویران کرده اند
سنگ کی میزد عجوزه برشهید
این چنین سگ کوفیان را میدرید
ماجرای سگ حقیقت عبرت است
صلح کردن با منا فق ذ لت است
سید (خوشزاد) یک پامرد باش
(با محبا ن علی همدرد با ش)
.: Weblog Themes By Pichak :.

