بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

درکتاب حکایت پارسایان

پارساى بخيل

يحيى پسر زكرياى نبى (ع) ابليس را ديد، گفت: (( كيست كه وى را دشمن‏تر دارى، و كيست كه وى را دوست‏تر مى‏دارى؟ )) ابليس گفت: ((پارساى بخيل را دوست‏تر دارم، كه او جان همى كند و طاعت همى كند، اما بخل وى آن همه باطل گرداند . و فاسق بخشنده را دشمن‏تر دارم كه او خوش همى خورد و خوش زندگى كند، و همى ترسم كه خداى تعالى بر وى به سبب سخاوتش، رحمت كند . و وى را توبه دهد.)) ?

و يك روز على (ع) بگريست.

گفتند: (( چرا گريستى؟ ))

گفت:

((هفت روز است كه هيچ مهمان، به خود نديده‏ ام .))

 

 

 



تاريخ : چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ | 6:15 | نویسنده : ابراهیم کوهی |